سه شنبه 03 خرداد 1384


با سلام خدمت کلیه دلسوزان تعلیم و تربیت

جواب سئوال  شماره دو
هنگامی که برای کودکان و فراگیران پیش دبستان و دبستان برنامه ریزی می شود،افرادیکه با این کودکان سروکار دارندمعمولا بر روی انواع فعالیتها تمرکز می شوند.
ممکن است که مربی کودکان فعالیتی مثل ((رنگ کردن با انگشتان دست)) بر نامه ریزی کرده و سناریویی اجرا و بازی کند.تاکید مربی بیشتر روی فعالیتهای کلاسی،مراکز بازی و فعالیت،تشخیص رنگها،بازی با رنگها و نامگذاری ترکیبات رنگها مفید دانسته و انجام دهد.همچنین در این فعالیتها بر اهمیت اکتساب زبان،رشد اجتماعی و مفاهیم اساسی ریاضی تاکید کند.
در هر برنامه یا پروژه بادگیری مربوط به این مقطع تاکید بیشتر روی فعالیتهایی که خود کودک انجام می دهد،میباشد.

برنارد اسپادک عقیده دارد که((واحد کار در مقطع پیش دبستان و دبستان فقط فعالیت میباشد) 
او تاکید می کند که:
۱-لزومی ندارد که فعالیت بصورت رسمی شروع یا پایان یابد.
۲-فعالیت اغلب بدون پایان خاتمه می یابد.
۳-مربی،حاکم بر فعالیت نیست.
پس نتیجه می گیریم که در هنگام ایجاد و ابداع برنامه درسی مربی فقط یک سازمان دهنده بین زمان ،فضا،مواد و وسایل اموزشی می باشد.همچنین یک ارتباط دهنده بین محیط اموزشی و جامعه و ارتباط بین والدین و مربیان و دست اندر کاران اموزشی می باشد.
مربیان عزیز این نکته را نباید هیچ موقع از یاد ببرند که،کودکا بیشتری لازم است،تا وقتی که برنامه ها بصورت مناسبی انجام شود.این را هم نباید ندیده بگیریم که نوشتن برنامه های درسی و اموزشی وقت گیر یا کسالت بار بنظر می رسد.  ن هستند که برنامه درسی و فعالیتها را به جلو میبرند و در نهایت این خود کودکان هستند که حتی محتوی اموزشی ان را تعیین می کنند.یعنی در برنامه درسی چه بصورت گروهی و چه فردی باید بر اساس کودک محوری باشد.
با این همه تفاسیر هر چه مربیان کم تجربه تر باشند،برنامه ریزی مکتوب بیشتری لازم است تا وقتی که برنامه ها بصورت مناسبی اجرا شود.
البته این را هم نباید ندیده بگیریم که نوشتن برنامه های درسی و اموزشی وقت گیر یا کسالت بار بنظر می رسند.


گرگ و گوسفند

روزی بود، روزگاری بود. گوسفند سیاهی هم بود. روزی گوسفند همانطوری که سرش زیر بود و داشت برای خودش می چرید، یکدفعه سرش را بلند کرد و دید، ای دل غافل از چوپان و گله اش خبری نیست و گرگ گرسنه ای دارد می آید طرفش. چشم های گرگ دو کاسه ی خون بود.
گوسفند گفت: سلام علیکم.
گرگ دندان هایش را بهم سایید و گفت: سلام و زهر مار! تو اینجا چکار می کنی؟ مگر نمی دانی این کوه ها ارث بابای من است؟ الانه تو را می خورم.
گوسفند دید بدجوری گیر کرده و باید کلکی جور بکند و در برود. این بود که گفت: راستش من باور نمی کنم این کوه ها مال پدر تو باشند. آخر می دانی من خیلی دیرباورم. اگر راست می گویی برویم سر اجاق (زیارتگاه)، تو دست به قبر بزن و قسم بخور تا من باور کنم. البته آن موقع می توانی مرا بخوری.
گرگ پیش خودش گفت: عجب گوسفند احمقی گیر آوردم. می روم قسم می خورم بعد تکه پاره اش می کنم و می خورم.
دوتایی آمدند تا رسیدند زیر درختی که سگ گله در آنجا افتاده بود و خوابیده بود و خواب هفت تا پادشاه را می دید، گوسفند به گرگ گفت: اجاق اینجاست. حالا می توانی قسم بخوری.
گرگ تا دستش را به درخت زد که قسم بخورد، سگ از خواب پرید و گلویش را گرفت.




دیدمت در حریری زمهتاب سرد و خاموش خفته بودی

یادم امد که در صبح روز دیدار از غروبی چنین گفته بودی
در دو چشمت طلوعی نهانی چون ستاره می دمیدی
در شب بهت ویرانی من قصه های مرا از سر شوق می شنیدی
بی شکیبم ،بی قرارم سر به پای جنون می گذارم
بی شکیبم ،بی قرارم دل به دریای تو می سپارم
در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد،دگر نیستی تو
خود نگفتی که من هم بدانم،کیستی تو ،چیستی تو
دیدمت در حریری ز مهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم امد صبح روز دیدار از غروبی چنین گفته بودی.

همه با هم بیاد زنده یاد استاد ایرج بسطامی